بدون عنوان
چه خوب شد که آمدی... خانمان غرق سکوت بود ، دلهایمان سرد و شکسته ، هر روزمان مثل دیروز و هر ثانیه بانگ تکرار ، جان یخ زده ما حسرت گرمای تو را داشت . تو که آمدی ؛ زمستان را بهاری کردی و تمام گلها به حضور قدمت سبز شدند و از آسمان برف شادی بارید . تا به حال اینقدر خدا را نزدیک احساس نکرده بودیم ، بویت بوی بهشت ، نفست عطر بهار و نگاهت حضور مقدس خدا و تو بودی این فرشته خاکی . چه خوب شد که آمدی و شدی همه دنیای ما. تو که می خندی روحمان تازه می شود و هر آهنگ صدای تو ما را به آنجا می برد که فرشته چنگ می نوازد . کاش دنیا روی لبخند تو توقف می کرد که از آن شور بهشت می بارد و باز هم چه خوب شد که آمدی ... ...